الغیبۀ نعمانی و مقولهی غیبت (4)
الغیبۀ نعمانی و مقولهی غیبت (4)
الغیبۀ نعمانی و مقولهی غیبت (4)
نويسندگان: حجت الاسلام دکتر کاظم قاضیزاده/ استادیار دانشگاه تربیت مدرّس تهران
دکتر علیرضا مختاری/ عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی فسا
دکتر علیرضا مختاری/ عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی فسا
تواتر معنوی غیبت امام عصر ارواحنافداه
باب 10- ما روی فی غیبۀ الامام المنتظر الثانی عشر علیهالسلام و ذکر مولانا امیرالمؤمنین و الائمّه علیهمالسلام بعده و انذارهم بها.
او تلاش کرده تا روایاتی را از امیرالمؤمنین و دیگر امامان علیهمالسلام که در ذکر غیبت و هشدار نسبت به وقوع آن است، در این باب جمع کند. از مجموع 483 روایت شمارهگذاری شدهی الغیبۀ، 90 روایت، یعنی نزدیک به یک پنجم احادیث الغیبۀ در باب دهم قرار دارد. این باب، از حجیمترین بابهای الغیبۀ میباشد.
دستهبندی احادیث این باب بر اساس مضمون و نوع بیان مقولهی غیبت، به خوبی تواتر معنوی «حدوث غیبت برای امامی از اهل بیت علیهمالسلام که همان امام دوازدهم علیهالسلام می باشد» را ثابت میکند. برخی از این روایات در کتب همعرض، از قبیل کمالالدین و علل الشرایع شیخ صدوق (-381)، الغیبۀ شیخ طوسی (-460)، تقریب المعارف ابو الصلاح حلبی (-447)، دلائل الامامۀ طبری (قرن پنجم)، کفایۀ الاثر فی النص علی الائمّۀ الاثنی عشر خزّاز قمی (نیمهی دوم قرن چهارم)، اعلام الوری باعلام الهدی ابو جعفر محمد بن جریر طبری (قرن پنجم) و برخی کتب دیگر به همان سند، یا با اسناد دیگر تکرار شدهاند. وجود راویان مؤلف در اسناد این احادیث، نشانگر این است که صاحبان کتابهای فوق، احادیث خود را از مکتوبات حدیثی قرنهای پیشین گرفتهاند.
سخن از غیبت، به عنوان یکی از ویژگیهای قائم (عج)
همانا برای قائم علیهالسلام قبل از آن که قیام کند، غیبتی است. گفتم: چرا؟ فرمودند: میترسد. و با دست به شکمشان اشاره کردند. سپس فرمودند: ای زراره، همانا او همان منتظری است که در ولادتش شک می شود. پس در میان مردم، کسی است که گوید پدرش بدون جانشین در گذشت. و .... او همان منتظر است، جز این که خداوند دوست دارد تا قلوب شیعه را امتحان کند. ... گفتم: فدایت شوم، اگر به آن زمان رسیدم، چه کنم؟ فرمودند: ای زراره، هرگاه آن زمان را درک کردی، خدا را به این دعا بخوان: «بارالاها خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را نشناسانی، نبیّت را نخواهم شناخت. خدایا، پیامبرت را به من بشناسان، که اگر او را نشناسانی، حجّتت را نخواهم شناخت. خداوندا، حجّتت را به من بشناسان، که اگر او را نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد ...
نعمانی حدیث بالا را از محمّد بن همّام (النعمانی: الغیبۀ/166-167/ح6) نقل میکند. وی همین حدیث را با دو سند دیگر نیز از کلینی نقل میکند. کلینی حدیث اول را از علی بن ابراهیم نقل میکند (النعمانی: الغیبۀ/167/حت6؛ و الکلینی: الکافی 1/337/ح 5).
در سند دوم (النعمانی: الغیبۀ/167/حت6؛ و الکلینی: الکافی 1/342/ح 29) احمد بن هلال قرار دارد که صاحب کتاب النوادر میباشد (النجاشی: الرجال/83). نکتهی جالب این است که احمد بن هلال (180-267) به هنگام نقل آن گوید این حدیث را 56 سال قبل شنیدم. بر اساس تاریخ وفاتش، احمد بن هلال این حدیث را حدود 50 سال قبل از تولد صاحب الامر عجّلاللهتعالیفرجه شنیده است.
قسمت اول متن این حدیث را نعمانی با چهار سند دیگر و متنهایی بسیار مشابه نقل میکند. (النعمانی: الغیبۀ/176/19-20) یکی از آنها را از کلینی روایت میکند. (النعمانی: الغیبۀ/177/حت21؛ و الکلینی: الکافی 1/338/ح9) کلینی در الکافی علاوه بر این سند، عین حدیث را با سند دیگری نیز آورده است. (الکلینی: الکافی 1/340/ح18)
ب. عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی از امام جواد علیهالسلام روایت میکند که حضرت فرمودند:
هنگامی که فرزندم علی بمیرد، چراغی بعد از او آشکار میشود. سپس مخفی میشود. وای بر شککننده و خوشا به حال غریبی که با دینش فرار میکند. سپس بعد از آن حوادثی پدید میآید که مو را سپید میکند و پایداران در دین متزلزل میشوند. (النعمانی: الغیبۀ/186/ح37)
ج. ابو بصیر از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند:
چارهای برای صاحب این امر از غیبتی نیست.
نعمانی این حدیث را از کلینی روایت میکند(النعمانی: الغیبۀ/188/41؛ و الکلینی: الکافی 1/340/ح16). ابو الصلاح حلبی (-447) نیز آن را آورده است (ابوالصلاح الحلبی: تقریب المعارف/190).
د. محمد بن مسلم از امام صادق علیهالسلام شنید که میفرمودند:
اگر به شما خبر غیبت صاحبتان رسید، غیبت را انکار نکنید.
نعمانی حدیث را با دو سند از کلینی روایت میکند. (النعمانی: الغیبۀ/188/ح 42؛ و الکلینی: الکافی 1/340/ح15) شیخ طوسی نیز آن را با سند خود از ابوبصیر روایت میکند. (الشیخ الطوسی: الغیبۀ/160)
سخن از غیبت صاحب الامر (عج) برای رفع بدفهمیهای اعتقادی، سیاسی
یا عبدالله بن عطاء، همانا گوشهایت را فرش سخنان احمقان کردهای. بله، به خدا قسم من صاحب شما نیستم. گفتم: پس صاحب ما کیست؟ حضرت فرمودند: نگاه کنید و ببینید چه کسی ولادتش از مردم پنهان میماند، همان صاحب شماست.
نعمانی پس از نقل این حدیث از محمد بن همام (النعمانی: الغیبۀ/167/ح7) ، با سندی دیگر آن را از کلینی نقل میکند. (النعمانی: الغیبۀ/168/حت7؛ و الکلینی: الکافی 1/342/ح26)
شیخ صدوق این حدیث را با دو سند مختلف دیگر (الشیخ الصدوق: کمال الدین 1/325/ب32/ح2) ، و ابو الصلاح حلبی (-447) نیز بدون ذکر سند، آن را از عبدالله بن عطاء مکی روایت کرده است. (ابوالصلاح الحلبی: تقریب المعارف/191)
نعمانی حدیث دیگری شبیه به همین مضمون، اما با اضافاتی دیگر را از عبدالله بن عطاء نقل میکند. (النعمانی: الغیبۀ/168/ح8)
ب. ایوب بن نوح گوید به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: همانا ما امیدواریم که صاحب این امر باشید و خداوند آن را بدون جنگ و خونریزی به سوی شما سوق دهد؛ چرا که با شما بیعت شده و دراهم به اسم شما ضرب گردیده است. حضرت فرمودند:
کسی از ما نیست که با او نامهنگاری شود و با انگشتان به او اشاره گردد و مسائل از او پرسیده شود و اموال به سوی او حمل گردد، مگر آن که کشته شود یا بمیرد، تا این که خداوند برای این امر پسری را مبعوث میسازد که ولادت و رشد و نموّش مخفی، اما نَسَبش پنهان نیست.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل میکند (النعمانی: الغیبۀ/168/ح9؛ و الکلینی: الکافی 1/341/ح25) ، اما متن او با متن موجود در کافی اندکی تفاوت میکند.
ابوالصلاح حلبی نیز این حدیث را مشابه با متن موجود در کافی، بدون سند از ایوب بن نوح آورده است. (ابوالصلاح الحلبی: تقریب المعارف/190)
ج. در حدیث دیگری نیز امام باقر علیهالسلام تصریح میکنند که صاحب این امر همان کسی است که ولادتش پنهان می باشد. (النعمانی: الغیبۀ/169/10)
د. ابو حمزه ثمالی گوید بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم و گفتم:
شما صاحب این امر هستید؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس فرزندت میباشد؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس فرزند فرزندت میباشد؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس فرزند فرزند فرزندت میباشد؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس کیست؟ فرمودند: آن که زمین را از عدل پر سازد چنان که از ظلم پر شده است؛ بعد از مدتی که ائمّه نباشند، چنان که پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بعد از زمانی که پیامبری نبود، مبعوث گشت.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل میکند. (النعمانی: الغیبۀ/186-187/ح38؛ و الکلینی: الکافی 1/341/21)
سخن از غیبت، در بیان سنت الاهی بر خالی نماندن زمین از حجت و تعریف معنای غیبت
بدانید که زمین از حجت خداوند عزّوجلّ خالی نمیماند. اگر زمین تنها یک ساعت از حجّت الاهی خالی بماند، زمین را با اهلش فرو میکشد. اما «حجّت» مردم را میشناسد، ولی مردم او را نمیشناسند، همان طور که یوسف مردم را شناخت، ولی ایشان او را نشناختند. (النعمانی: الغیبۀ/141-142/ح2)
سخن از غیبت، به هنگام خبر از نبود فاصلهی زمانی بین امامان
همانا ما مانند ستارگان آسمان هستیم. هرگاه ستارهای غروب کند، ستارهی دیگری طلوع میکند تا هنگامی که با انگشتانتان اشاره، و با ابرو ( گردنتان) به او توجّه کنید، خداوند ستارهی شما را پنهان میکند.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل میکند (النعمانی: الغیبۀ/156/ح17؛ و الکلینی: الکافی 1/338/ح8) ، البته در کافی با اختلافی بسیار کم ثبت شده است. نعمانی همچنین این حدیث را با اختلافی اندک در متن، با سندهای مختلف از طریق علیّ بن احمد البندنیجی (النعمانی: الغیبۀ/155/ح15) از امام صادق علیهالسلام از حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، و از طریق محمّد بن همّام (النعمانی: الغیبۀ/155-156/ح16) از امام باقر علیهالسلام نیز نقل میکند.
سخن از غیبت، به هنگام تشبیه امام قائم (عج) به پیامبران
همانا در صاحب این امر شباهتی از یوسف است. گفتم: گویا میخواهید از غیبت یا حیرت خبر دهید؟ حضرت فرمودند: این خلق ملعون شبیه به خوکها چه چیزی از آن را انکار میکنند؟ همانا برادران یوسف عاقلان و خردمندان و فرزندان پیامبران بودند. نزد یوسف آمدند و با او سخن گفتند و او را مخاطب ساختند و با او تجارت و رفت و آمد کردند و برادرانش بودند و او هم برادرشان بود؛ اما او را نشناختند تا این که خود را به آنان معرّفی کرد و گفت من یوسفم. در آن هنگام او را شناختند. آیا این امت سرگردان انکار میکند که خداوند عزّوجل در زمانی اراده نماید تا حجّتش را از ایشان پنهان سازد؟ یوسف پادشاه مصر بود و فاصلهی او با پدرش هیجده روز بود. اگر خداوند میخواست تا یعقوب را به مکان یوسف آگاه سازد، قادر بود. به خدا قسم یعقوب و فرزندانش هنگام بشارت، مسافت سرزمینشان تا مصر را از طریق بادیه در نه روز طی کردند.آیا این امّت انکار میکند که خداوند اراده کند آنچه را که با یوسف کرد، نسبت به حجّتش انجام دهد و این که صاحب مظلومتان که حقّش مورد انکار قرار میگیرد، صاحب این امر در میانشان رفت و آمد کند و در بازارهایشان راه رود و بر فرشهایشان قدم گزارد؟ او را نمی شناسند تا خداوند به او اذن معرّفی خودش را بدهد؛ چنان که به یوسف اذن داد؛ هنگامی که برادرانش به او گفتند: تو یوسفی؟ گفت بله من یوسفم.
نعمانی این حدیث را از علیّ بن احمد بندنیجی نقل میکند (النعمانی: الغیبۀ/163-164/ح4) ، و سپس سند دیگری از طریق کلینی برای آن ارائه میدهد(النعمانی: الغیبۀ/164/ح4ب10؛ و الکلینی: الکافی 1/336/ح4). متن موجود در کافی شبیه حدیث قبل است.
شیخ صدوق (-381) نیزاین حدیث را با اندکی اختلاف نقل کرده است. (الشیخ الصدوق: کمال الدین1/144/ب5/ح11؛ و 2/341/ب33/ح21؛ و همو: علل الشرایع 1/244/ب179/ح3)
ابو الصلاح حلبی (-447) (ابوالصلاح الحلبی: تقریب المعارف/189)، و طبری (ابوجعفر طبری: دلائل الامامۀ/290)، و و طبرسی (-548) ابوعلی طبرسی: اعلام الوری بأعلام الهدی/431) نیز حدیث پیشگفته را آوردهاند.
ب. ابو بصیر گوید از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود:
در صاحب این امر سنّتهایی از چهار پیامبر است، سنتی از موسی، و سنتی از عیسی، و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمّد صلواتاللهعلیهماجمعین. ... پس گفتم: سنت یوسف چیست؟ حضرت فرمودند: زندان و غیبت. (النعمانی: الغیبۀ/164-165/5)
علاوه بر نعمانی، شیخ صدوق (الشیخ الصدوق: کمال الدین 1/329/ب32/ح11) و ابو الصلاح حلبی (-447) با اندکی اختلاف در متن (ابوالصلاح الحلبی: تقریب المعارف/190) این حدیث را نقل کردهاند.
سخن از غیبت، و سابقهی آن در میان انبیا
همانا شما به چیزهایی شدیدتر و سختتر مبتلا خواهید شد. با جنین در شکم مادرش و شیر خوار امتحان میشوید تا این که گفته میشود، پنهان شد و مرد؛ و میگویند امامی نیست. در حالی که رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم غایب شد و غایب شد و غایب شد. (النعمانی: الغیبۀ/180/ح27)
منبع: www.fahim12.com
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}